25-Marc-2025
روی جزوه هام خم شده بودم.در واقع میشه گفت خوابیده بودم.قبلا که سنم کمتر بود تصورم از 26سالگیم خیلی با چیزی که واقعا اتفاق افتاد فرق داشت.حالا یه آدم بالغ با رفتارای بچگونه بودم که ظاهرا تا دم مرگ قرار نبود رهاشون کنم.
پوزخندی به قیافه ی خودم توی آینه زدم و سعی کردم درس بشینم.نگاهم به قاب عکس روی میز افتاد.
لبخند زدم و دفترمو بستم.از روی تخت بلند شدم و به سمت آینه قدم برداشتم.به عکس دو نفرمون لبخند زدم و به موهام دست کشیدم.صدام از زمزمه بلندتر نبود.
-یکم تغییر بد نیست.
نگاهم روی موبایلم ثابت شد.رمزشو وارد کردم و کانتکتامو زیر و رو کردم تا به حرف P برسم.با پیدا کردنش چشمام خیس شدن.آی سبز رنگو لمس کردم.تند پلک زدم و روی صندلی نشستم.
-سلام هستی من.
27-March-2025
از شیشه ی تاکسی به بیرون خیره شده بودم و با گرسنگی تک تک موجودات زنده و غیر زنده ای که می دیدمو توی ذهنم ثبت می کردم.پیش خودم خندیدم.
-انگار ماشین واجب تر از خونه شده!
زمزمه کردم و نگاه متعجب راننده رو نادیده گرفتم.
با توقف تاکسی به خودم اومدم.پیاده شدم و به سمت خونه ی مورد نظرم رفتم.پام پیچ خورد و نزدیک بود بیفتم که بین زمین و هوا معلق موندم.
دلم می خواست تا ابد بی حرکت بمونم و به ملودی زیبای نفساش گوش بدم.مگه میشد ندونم دستای کی دارن بازومو لمس میکنن؟مگه میشد عطر تنشو فراموش کنم وقتی که از بین چند لایه پارچه و عطر و ادکلن میتونستم تشخیصش بدم؟
با به یاد آوردن اینکه الان توی خیابونیم چشمامو باز کردم و به سمتش چرخیدم.شاخه ی رز بنفشو بالا آوردم و بین صورتامون گرفتم.سعی می کردم به چشماش نگاه نکنم.
1-April-2025-08:00
لبخندمو خوردم و به پوشه ی توی دستم نگاه کردم.روی کانتر گذاشتمش و به طرف کابینت رفتم.یه پیاز متوسط انتخاب کردم و مشغول خورد کردنش شدم.با بدجنسی تمام خندیدم و گذاشتم اشکام آرایش غلیظ چشمامو خراب کنن.کارم که تموم شد پیازا رو توی زباله ها ریختم.ظرفا رو شستم و مشغول شستن دستام شدم که صداش زیر گوشم باعث شد بترسم.
+عشق من داره چیکار میکنه؟
دستامو روی دستاش گذاشتم و آروم توی بغلش چرخیدم.حالا نوبت اون بود که بترسه.
+پریسا؟!
و من چقدر عاشق صدای قشنگش بودم.
2-April-2025-01:00
با لبای آویزون به دری که توی صورتم بسته شد التماس کردم.
-دلت میاد آخه؟؟بیبی آخه من که بهت خیانت نکردم!!
در باز شد و پالتو و موبایلم توی بغلم پرت شد.از پشتشون میتونستم چهره ی سرخ از عصبانیتشو ببینم.
+اگه خیانت کرده بودی که الان زنده نبودی!
در دوباره توی صورتم بسته شد و انگشتای پام لای در موندن.جیغ آرومی کشیدم.بلافاصله چهره ی نگرانشو دیدم و دستاشو حس کردم که بلندم کردن و روی مبل گذاشتنم.صدای اعتراضم بلند شد.
-بذارم زمین!کمرت درد میگیره!
لباش خط شدن+الانشم رو زمینی-_-
بعدم بی توجه به نگاه مشتاقم جعبه کمک های اولیه رو روی زمین گذاشت و جلوی پام نشست.مشغول چسب زدن به ناخونای خونیم شد.
+بچه ی شیش ساله نمیتونه مواظب خودش باشه حرف از ابهت میزنه!
چقدر دلم میخواست ببوسمش.اما حیف بود از دست دادن این صحنه ی کیوت.
2-April-2025-02:25
نخیر اشتباه حدس زدین.هیچ خبری از یه شب رمانتیک نبود.بلکه الان بعنوان تنبیه زخمی کردن خودم،همون پالتو رو هم نداشتم.روی پله ها خودمو جمع کردم و سعی کردم بخوابم.
-گربه ی چموش.
ظاهرا بارداری از یه مرد غریبه برای دروغ آپریل ایده ی خوبی نبود.



عشق کوچولوی من^^این یه پارتشه.هر ماه سه پارتشو آپ میکنم.
کل سه پارتو نوشتم اما الان وقت برای تایپ کردنشون نیست^^
امیدوارم هدیتو دوست داشته باشی^^این تاریخا الکی نیستن.همه رو به یاد بسپر^^

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گرافیک متین اواز رستوران گردان برج میلاد تهران 360 همه چی موجوده رعایت بهداشت در سوپرمارکت ها فرهنگ و اقتصاد هر چی کی بخوای Blue-sky سفرقهرمانی